سلام محمد جواد عزيز
وقتي خداي مهربون بندهاشو مي افريد با قلم نوك طلايي با جوهر طلايي رنگ نوشت رو پيشونيشوم قصه ي خوب سرنوشت وقتي نوبت به ما رسيد قلم نوك طلايي سرش شكست از مرغ غم پر گرفت و با جوهر سياه نوشت قصه تلخ سرنوشت............
قالبت فوق العاده ست...............
اگه موافق باشي با هم تبادل لينك كنيم.............من منتظرتم
موفق باشي...........در پناه حضرت حق